sphere/sfi(ə)r/دیکشنری انگلیسی به فارسیکره، حوزه، قلمرو، محیط، گوی، فلک، دایره، رشته، جسم کروی، گردون، حدود فعالیت، دایره معلومات، احاطه کردن، بصورت کره دراوردن