26 فرهنگ

ترجمه مقاله

smash

/smaSH/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

درهم کوبیدن، سر و صدا، تصادم، برخورد، ضربت، ورشکست شدن، درهم شکستن، خرد کردن، شکست دادن، بشدت زدن، پرس کردن