26 فرهنگ

seams

دیکشنری انگلیسی به فارسی

درزها، درز، شکاف، بخیه، درز لباس، خط اتصال، رگه نازک معدن، دوختن، درز گرفتن، درز دادن، بهم پیوستن، بوسیله درزگیری بهم متصل کردن