scale
/skāl/دیکشنری انگلیسی به فارسی
مقیاس، اندازه، ترازو، معیار، پوسته، گام، فلس، درجه، وزن، تناسب، نسبت، کفه ترازو، مقیاس نقشه، پله، خط مقیاس، هر چیز مدرج، وسیله سنجش، هر چیز پله پله، اعداد روی درجه گرماسنج و غیره، پولک یا پوسته بدن جانور، مقیاس کردن، پیمودن، نقشه کشیدن، مقیاس گذاشتن، توزین کردن