26 فرهنگ

satisfying

/ˈsatisˌfī-iNG/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

رضایت بخش، خوشنود کردن، خشنود ساختن، اقناع شدن، خرسند کردن، راضی کردن، خشنود کردن، قانع کردن