26 فرهنگ

rule

/ro͞ol/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

قانون، قاعده، حکم، دستور، فرمانروایی، ضابطه، خط کش، گونیا، عادت، رسم، فرمانفرمای، بربست، حکومت کردن، مسلط شدن بر، حکم کردن، اداره کردن