relief/riˈlēf/دیکشنری انگلیسی به فارسیتسکین، کمک، راحتی، جبران، برجستگی، اعانه، ترمیم، فراغت، جانشین، حجاری برجسته، اسودگی، گره گشایی، رسایی، اسایش خاطر، تشفی، بر جسته کاری، خط بر جسته، رفع نگرانی، ازادی، تسکینی