radical/ˈradikəl/دیکشنری انگلیسی به فارسیافراطی، رادیکال، ریشه، اصل، طرفدار اصلاحات اساسی، بنیان، ریشگی، سیاست مدار افراطی، بن رست، علامت رادیکال، قسمت اصلی