26 فرهنگ

ترجمه مقاله

pricks

/prik/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

قیمت ها، نقطه، سیخونک، زخم بقدر سرسوزن، جزء کوچک چیزی، هدف، نقطه نت موسیقی، چیز خراش دهنده، خار، شق، میخ کوچک، الت ذکور، با سیخونک بحرکت واداشتن، سیخونک زدن، خلیدن، تحریک کردن، ازردن، سیخ زدن، خلیدگی، با چیز نوکتیز فرو کردن