26 فرهنگ

practices

دیکشنری انگلیسی به فارسی

شیوه ها، تمرین، عمل، ممارست، عادت، عرف، ورزش، تکرار، مشق، برزش، عمل کردن، تمرین کردن، ممارست کردن، برزیدن