26 فرهنگ

poison

/ˈpoizən/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سم، زهر، شرنگ، مشوب کردن، مسموم کردن، چیز خور کردن، مسموم شدن، زهرالود کردن، تلخ کردن، پر کردن، زهر الود