26 فرهنگ

plot

/plät/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

طرح، توطئه، قطعه، نقشه، دسیسه، نقطه، موضوع، موضوع اصلی، طرح ریزی کردن، رسم کردن، کشیدن، نقشه کشیدن، توطئه چیدن