plain/plān/دیکشنری انگلیسی به فارسیجلگه، دشت، هامون، قاع، میدان یا محوطه جنگ، شکوه کردن، ساده، صاف، واضح، عادی، هموار، پهن، رک و ساده، برابر، اشکار، بد قیافه، سر راست