26 فرهنگ

ترجمه مقاله

pinches

/pinCH/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

خرج کردن، تنگنا، نیشگون، مضیقه، موقعیت باریک، اندک، جآنشین، نیشگون گرفتن، قاپیدن