26 فرهنگ

picture

/ˈpikCHər/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

عکس، تصویر، تصور، منظره، سینما، رسم، نگار، وصف، تمثال، صورت، مجسم کردن، با عکس نشان دادن، روشن ساختن، نقاشی کردن