26 فرهنگ

part

/pärt/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

بخشی، بخش، پاره، قطعه، جزء، عضو، نقطه، پا، نصیب، برخه، شقه، جزء مرکب چیزی، جزء مساوی، اسباب یدکی اتومبیل، نقش بازگیر، جدا کردن، جدا شدن، تقسیم کردن، تفکیک کردن، تفکیک شدن