26 فرهنگ

own

/ōn/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

خودت، داشتن، دارا بودن، مال خود داشتن، اقرار کردن، خودی، مال خودم، خود، شخصی، خاص، خویشتن، تنی