26 فرهنگ

outfit

/ˈoutˌfit/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

لباس، ساز و برگ، تجهیز، ساز، همسفر، توشه، بنه سفر، لوازم فنی، گروه، سازو برگ امادهکردن، تجهیز کردن