26 فرهنگ

orient

/ˈôrēˌənt/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

متمرکز، شرق، خاور، بطرف خاور رفتن، بجهت معینی راهنمایی کردن، جهت یابی کردن، میزان کردن