26 فرهنگ

organise

/ˈôrgəˌnīz/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سازمان دادن، متشکل کردن، تشکیلات دادن، سرو صورت دادن، تشکیل دادن، سازمند کردن، درست کردن