26 فرهنگ

obstructs

/äb-,əbˈstrəkt/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مانع می شود، مسدود کردن، ایجاد مانع کردن، جلو چیزی را گرفتن، مانع شدن، اشکالتراشی کردن