26 فرهنگ

model

/ˈmädl/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مدل، نمونه، طرح، سرمشق، قالب، پیکر، نقشه، شکل دادن، ساختن، نمونه قرار دادن، طراحی کردن، مطابق مدل معینی در اوردن