26 فرهنگ

miscarried

/misˈkarē,ˈmisˌkarē/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مفقود شدن، صدمه دیدن، خیط و پیت شدن، بجایی نرسیدن، نتیجه ندادن، عقیم ماندن، اشتباه کردن، بچه انداختن، سر خوردن