26 فرهنگ

mince

/mins/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

منسوجات، قیمه، گوشت قیمه، ریزه، ریز ریز کردن، قیمه کردن، حرف خود را خوردن، تلویحا گفتن، خرد کردن