26 فرهنگ

meshes

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مش، شبکه، سوراخ، بافته، سوراخ تور پشه بند، چشمه، بدام انداختن، گیر انداختن، شبکه ساختن، تور ساختن، درهم گیرافتادن، تور مانند یا مشبک کردن