26 فرهنگ

meal

/mēl/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

وعده غذایی، غذا، خوراکی، طعام، شام یا نهار، ارد بلغور، طعمه، غذا خوردن، خوراک دادن، خوراندن