26 فرهنگ

locating

دیکشنری انگلیسی به فارسی

موقعیت یابی، قرار دادن، تعیین کردن، تعیین محل کردن، مستقر ساختن، مکانیابی کردن، جای چیزی را معین کردن، معلوم کردن