lie/lī/دیکشنری انگلیسی به فارسیدروغ، کذب، افتادن، خلاف، وضع، چگونگی، دروغ گفتن، دراز کشیدن، ماندن، قرار گرفتن، خوابیدن، سخن نادرست گفتن، واقع شدن، موقتا ماندن