26 فرهنگ

languished

/ˈlaNGgwiSH/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

تنگ شده، با چشمان خمار نگریستن، پژمرده شدن، افسرده شدن، بیمار عشق شدن، با چشمان پر اشتیاق نگاه کردن