26 فرهنگ

jockeys

دیکشنری انگلیسی به فارسی

جک ها، چابک سوار، سوار کار، اسب سوار حرفهای، سوارکار اسب دوانی شدن، گول زدن، با حیله فراهم کردن، نیرنگ زدن، اسب دوانی کردن