26 فرهنگ

ترجمه مقاله

jockey

/ˈjäkē/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

جک، چابک سوار، سوار کار، اسب سوار حرفهای، سوارکار اسب دوانی شدن، گول زدن، با حیله فراهم کردن، نیرنگ زدن، اسب دوانی کردن