26 فرهنگ

interfere

/ˌintərˈfi(ə)r/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مداخله کردن، دخالت کردن، پا بمیان گذاردن، پا میان گذاردن، فضولی کردن، پا گذاشتن