interest/ˈint(ə)rist/دیکشنری انگلیسی به فارسیعلاقه، بهره، سود، مصلحت، سهم، دلبستگی، فرع، تنزیل، علاقه و علاقمند کردن، ذینفع کردن، بر سر میل اوردن