26 فرهنگ

ترجمه مقاله

inhibited

/inˈhibitid/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مهار، ممنوع کردن، منع کردن، مانع شدن، باز داشتن و نهی کردن، از بروز احساسات جلوگیری کردن