26 فرهنگ

ingratiated

/inˈgrāSHēˌāt/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

انگیزه، ارضاء کردن، خود شیرینی کردن، داخل کردن، مورد لطف و عنایت قرار گرفتن، طرف توجه کسی قرار گرفتن، مورد لطف و توجه قرار گرفتن