26 فرهنگ

ترجمه مقاله

inconvenience

/ˌinkənˈvēn-yəns/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

ناراحتی، زحمت، مزاحمت، اسباب زحمت، اذیت، درد سر، اسیب، ناجوری، نا سازگاری، نا مناسبی