26 فرهنگ

husband

/ˈhəzbənd/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

شوهر، مرد، شوی، کشاورز، گیاه پرطاقت، کاشتن، شوهر دادن، شخم زدن، باغبانی کردن، جفت کردن، خواستگاری کردن