hunch/hənCH/دیکشنری انگلیسی به فارسیهانچ، قوز، ظن، گوژ، قلنبه، فشار با ارنج، کوهان، احساس وقوع امری در اینده، قوز کردن، خم کردن، بشکل قوز دراوردن، تنه زدن