26 فرهنگ

horsed

/hôrs/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

اسب سواری، اسب دار کردن، سوار اسب کردن، اسب دادن به، بالا بردن، برپشت سوار کردن، شلاق زدن، بدوش کشیدن، سواری کردن