26 فرهنگ

ترجمه مقاله

hoofs

/ho͝of,ho͞of/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

گوسفند، سم، کفشک، حیوان سم دار، باسم زدن، لگد زدن، پای کوبیدن، رقصیدن