26 فرهنگ

herald

/ˈherəld/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سرگذشت، منادی، قاصد، جارچی، پیشرو، خبر رسان، جلو دار، اعلام کردن، راهنمایی کردن، از امدن یا وقوع چیزی خبر دادن