26 فرهنگ

harness

/ˈhärnis/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مهار کردن، دهنه، افسار، تارکش، اشیاء، زین و برگ کردن، تحت کنترل دراوردن، تهیه کردن، افسار زدن، مطیع کردن