26 فرهنگ

ترجمه مقاله

grind

/grīnd/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

تمیز کردن، کار یکنواخت، خرحمالی، عمل خرد کردن یا اسیاب کردن، سخت کار کردن، خرد کردن، اسیاب کردن، تیز کردن، اذیت کردن، کوبیدن، ساییدن، اسیاب شدن، سابیدن