gratedدیکشنری انگلیسی به فارسیرنده شده، رنده کردن، با شبکه مجهز کردن، حبس کردن، شبکه دار کردن، ساییدن، ازردن، صدای خشن دراوردن، بزور ستاندن، سابیدن