glow/glō/دیکشنری انگلیسی به فارسیدرخشان، تابش، تاب، گرمی، تابیدن، تاب امدن، قرمز شدن، مشتعلبودن، نگاه سوزان کردن، بر افروختن، در تب و تاب بودن