26 فرهنگ

glaze

/glāz/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

لعاب، مینا، لعاب شیشه، مهره، برق، براق کردن، بینور و بیحالت شدن، لعابی کردن، لعاب دادن، صیقل کردن