26 فرهنگ

ترجمه مقاله

fumbled

/ˈfəmbəl/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

فامیل، اشتباه کردن، لکنت زبان پیدا کردن، من من کردن، کورکورانه جلو رفتن، سنبل کردن، توپ را از دست دادن