26 فرهنگ

fulminate

/ˈfo͝olməˌnāt,ˈfəl-/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

فیشینگ، رعد و برق زدن، غریدن، منفجر شدن، محترق شدن، با تهدید سخن گفتن، اعتراض کردن، داد و بیداد راه انداختن