26 فرهنگ

fry

/frī/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سرخ کردن، گوشت سرخ کرده، تخم، حیوان نوزاد، گروه، بریانی، تهییج، سرخ شدن، برشتن، روی آتش پختن