26 فرهنگ

forbore

دیکشنری انگلیسی به فارسی

خرد کردن، احتراز کردن، خودداری کردن از، امساک کردن، گذشت کردن، صرف نظر کردن، گذشتن از، اجتناب کردن از، خود داری کردن